زالاوا فیلمی متوسط، اما جسورانه
به گزارش فیس راز، زالاوا سینمای ژانر وحشت نیست، اگر کل اثر را به صورتی یک اُبژه میدانی فرض کنیم، سبک وحشت در بدنه اُبژه مفروض کمترین رسوخ را دارد و در خوش بینانه ترین حالت می توان آن را به صورت پوستی نازک برای فیلم درنظر گرفت.
رضا بهکام| اولین تجربه کارگردانی ارسلان امیری برای فیلم زالاوا اتفاقی پرریسک و پرهیب است. از یک سو پرداختن به ژانر های وحشت و تریلری با موضوعیت فراطبیعی بدون تجربه های پیشین می تواند پاشنه آشیلی برای کار اول او در ساحت کارگردانی باشد.
اما او اراده و جسارت را چاشنی راهش نموده و دلش را به دریا زده تا تجربه ای را به صورت جدی برای سینمای ایران رقم بزند و از سوی دیگر پرداختن به مسائل ماوراءالطبیعه همیشه برای مخاطب سینما جذابیت های بصری خود را به همراه دارد لذا با این ثنویت چینشی می توان زالاوا را اتفاقی خاص بر بستر ژانری این دوره از سینمای ایران دانست.
زالاوا سینمای ژانر وحشت نیست، اگر کل اثر را به صورتی یک اُبژه میدانی فرض کنیم، سبک وحشت در بدنه اُبژه مفروض کمترین رسوخ را دارد و در خوش بینانه ترین حالت می توان آن را به صورت پوستی نازک برای فیلم درنظر گرفت.
ارسلان امیری با تعویض های بینا ژانری طرف است، گاهی فیلم به سوی تریلری (دلهره آور) خوش ساخت پیش می رود و گاهی به سمت ژانر وحشت و هر از گاهی نیز نیم نگاهی به درامی رقیق شده با فضای ملودرام دارد. از منظر مذکور فیلم در فضایی معلق دست و پا می زند و مخاطب را با هژمونی محیطی که از ظرفیت های خوب قصه است همراه نمی نماید.
رویکرد بنیادین اثر، کانسپت باور است تا ترس، نگاهی جامعه شناختی به ابتدای قرن حاضر و سطح معلومات و باور مردم ایران زمین در خطه شهرستان ها و در این فرم روایی بر روستا ها و حتی دِه کوچک دلالت دارد.
فیلم اساسا نگاهی به خرافه نگری و خرافه پروری جامعه (در این مجال یک قرن اخیر) می اندازد، تا به توان همیشه واژه حقیقت به عنوان نور اصلی را به صورت کورسویی رها شده در نظر گرفت و به دلیل اعتقادات غیرمنطقی و ثابت نشده، جهت گیری ها را ورای راهی نشاند که به حقیقت محض پشت کند.
اگرچه فیلم با رویه ای افسانه محور مخاطبش را به چالش می کشد، اما در واقعیت روزمره و براساس خط داستانی، رخداد هایی بر پایه المان هایی نظیر جن، پری، غول، بختک و آل به سبب ریشه های اعتقادی و در پاره ای از موارد دینی عمده مردم به سطحی قابل باور دست می یابد.
سینمای فیلمساز، روایتی قصه گو است. ایده مرکزی آن براساس الگوی اعتقادی واژه جن برای آغاز بکر و باشکوه است، اما سوال اصلی را این طور مطرح می کنم: آیا فیلمساز توانسته است از ظرفیت های ایده در قصه خود بدمد و آن را در میزانسن ها و دکوپاژهایش به سوی ساخته ای اثرگذار پیش ببرد؟ تا سرانجام همراه باشید تا به توضیح مختصر و پاسخی صریح و منطقی با استدلال هایی مبسوط دسترسی پیدا کنیم.
در روانشناسی هر آنچه را که نادیده است را به فعل دیدن تبدیل کردن، تجسم کردن، عینیت بخشیدن و تا مرز لمس کردن پیش بردن، رسیدن به واژه تخصصی اسکیزوفرنیست تا با دلایل علمی آن را بسط و توسعه بدهند. با تکیه بر همین موضوع پروتاگونیست قصه شخصیت مسعود احمدی با بازی نوید پورفرج به تنهایی به میان نیرو های آنتاگونیستی روستای زالاوا در خطه سنندج در دوره حاکمیت پیشینیان رفته است. حضور چراغ کم سوی علم و واقع گرایی در میان توفان خرافات.
بازی دولایه پورفرج او را در میان دو راهی ترس و غلبه بر خرافات نگاه داشته است. نه می توان او را قهرمان قصه نامید و نه براساس سیاسی کاری، مصلحت اندیشی و ماجرای عشقی اش بتوان او را یک تیپ قلمداد کرد از این حیث مخاطب در میانه جهت فیلم را رها می نماید و به هژمونی محیطی و لوکیشن اثر پناه می برد.
به نوعی، نبرد چالشی و تعمدی فیلمساز، تماشاگر را با خود به سمت درونمایه شکل گرفته از هسته کانسپت اثر سوق می دهد و به اعتقاد من فیلم با این فلسفه پی ریزی شده ضربه می خورد و تا انتها خود را در بلاتکلیفی نگاه می دارد.
نقش اول زن، کاراکتر خانم دکتر با بازی هدی زین العابدین به دلیل شخصیت پردازی نه چندان قوی و غیر کاربردی در دل روایت و با کمترین کنش اثرگذار بر بدنه فیلم به نقش دوم و مکملی در کنار شخصیت راسخ احمدی بدل می گردد و در سکانس های آخر و در شب واقعه و سپیده دم، رویداد قتلش کمترین اثر دراماتیک را بر بیننده می گذارد.
فیلم با توجه به فرایند سطحی و غیرژرف بینا ژانری خود به جرح و تعدیلی در حوزه پلات درونی دست نمی یابد و در پلات بیرونی نیز فیلمنامه در پرده دوم و سوم با چرایی های متعددی روبه روست، شبکه علت و معلولی فیلم در دو پرده مذکور به خوبی کار نمی نماید و ذهن و فکر تماشاگر در اولین تعلل های صحنه ای به سوی سوالات پی در پی می رود که او را از اتمسفر فیلم خارج می نماید.
مثالی می زنم: در پرده سوم فیلم (آخر) چرا راسخ احمدی براساس شخصیت پردازی او که شخصی جدی و رک گو است، بدون تعارف به سراغ شیشه خالی حاوی جن فرضی جابه جا شده در مرکز بهداشت روستا که محل زندگی دکتر است نمی رود و طول سکانس بلند مفروض با کشدار شدن بی معنایش به بازی موش و گربه شبیه می گردد؟!
کاشت بعضی نماد های شکلی در صحنه ها با جانمایه اثر همسو نمی گردد، به طور مثال حضور بی دلیل گربه سیاه در ژاندارمری و یا نمودار شدن خرگوش در کیسه پارچه ای در اتاق راسخ احمدی قرار است ما را به چه فلسفه ای متصل کند؟! دال هایی کاشته شده که به مدلول خود قاعده مند نمی شوند.
شاهو رستمی در نقش خلج با سبقه تئاتری خود بازی چند لایه و خوبی را از خود نشان می دهد، اگرچه حضورش به عنوان شخصیتی که دارای کمترین دیالوگ و حضور در سکانس ها توام است، اما کنش هایش در همان چند سکانس محدود جلوه ای مطلوب و چشمگیر دارد و در سکانس آخر که دست به قتلی ناخواسته می زند اکت بدنی و بازی خوبی را در میمیک صورتش به نمایش در می آورد.
همچنین بازی پوریا رحیمی سام در نقش کاراکتر آمردان جنگیر روستا که او نیز دارای سابقه طولانی در بازیگری در مدیوم تئاتر است شایان ذکر و قابل تحسین است که بر کنش های برهم زن درون سکانسی فیلم می افزاید.
بهره گیری از لحن درست بیانی، لهجه و گویش کردی و تلفیق خوب آن با زبان فارسی با وسواس فیلمساز در اجرا، امتیازی مثبت برای فیلم زالاواست. طراحی صحنه و لباس به عهده محمدحسین کرمی است که از لحاظ طراحی صحنه کار به نحو احسن مخاطب را به درک درستی از لوکیشن پاسگاه و روستا می رساند، اما طراحی لباس او دارای نقصان هایی است که یک بیننده تیزبین را به ستوه می آورد.
به طور مثال کفش کتانی با برند آدیداس جدیدی به پای یکی از بازیگران است؟! آن هم در قصه ای که حداقل در چند دهه قبل رخ می دهد! و مواردی از این دست که در حوصله این نقد نمی گنجد، آیا بهتر نیست فیلمی که برای جشنواره و در بخش اصلی و سودای سیمرغ پذیرفته شده به جزییاتی از این دست بیشتر توجه کند؟
آیا این گونه اتفاقات از وظایف منشی صحنه است؟ یا طراح لباس باید جوابگو باشد؟ قدر مسلم مسوولیت نهایی آن براساس تعریف تئوریک فیلمسازی با کارگردان فیلم خواهد بود.
میزانسن های مختلف کارگردان مانند میزانسن های انتقالی، کریوگرافی و سینمایی (عمق میدانی) براساس لوکیشن های موجود در طول نود دقیقه غیر تکراری و متداوم است و به تنش در پلان ها می افزاید. تدوینگر اثر (عماد خدابخش) با بهره مندی از برش هایی نظیر: برش 180 درجه، برش انطباقی، برش زاویه معکوس و برش زاویه نگاه، بیننده را با سلسله تقطیع هایی پرتعلیق همراه می نماید که می تواند آیتم مونتاژ در اثر فیلمساز را به نقطه قوتش بدل کند.
زالاوا فیلمی متوسط، اما جسورانه در بخش های ایده، روایت، صحنه پردازی و تدوین در پفراینده ارسلان امیری فیلمنامه نویس با سابقه و کارگردان نوپا و خوش آتیه کشورمان ثبت خواهد شد و ما را به جهت روشن خود خوش بین می نماید.
منبع: فرادید