نوبرانه برای کارگران تعطیل!
به گزارش فیس راز، خبرنگاران : ناتوانی در خرید میوه ها و سبزیجاتِ باکیفیت و تازه، فقط مختص کارگرانِ مرکز نشین و هزینه های سنگین زندگی در تهران نیست. کارگران شهرستانی هم که در بافت ارزان تری زندگی می کنند، به دلیل مختصات شغلی ناجورتری که دارند و تاخیرهای مکرر در پرداخت دستمزدها، با همین مشکل روبرو هستند.
به گزارش خبرنگاران به نقل ازایلنا، رنگ به رنگ از همه رنگ، میوه های نوبر داریم، ریز و درشت، آبدار و خوشمزه.... ورود به بازارهای رنگی و خوش منظرِ میوه و تره بار، دیدن رنگ ها و استشمام عطرها، لذتی است که در روزهای پرعطش تابستان و در گرمای دم ظهر، با هیچ چیز دیگر قابل قیاس نیست؛ اما وقتی نتوانی دست در جیب کُنی و حداقل یک کیلو از این میوه های تازه و آبدار را برای خانواده بخری، لذت دیدنِ رنگ ها و استشمام بوها، همان لذتِ بی نظیر، تبدیل به زهر می شود؛ زهرِ تلخِ حسرت و ناکامی و شرمندگی البته....
شرمنده فرزندانم هستم؛ هر بار که بازار میوه می روم، نهایت دو کیلو سبزی خوردن و دو عدد کاهو، خیلی هم زور بزنم، یک کیلو سیب یا پرتقال می خرم؛ مگر بچه های ما دل ندارند که هوس توت فرنگی و گیلاس کنند؛ روزگار غریبی است؛ دست مان از خانه خریدن و ماشین شخصی داشتن که سال هاست کوتاه شده، حالا باید با هزار شرمندگی بگوییم دست ما کوتاه تر از همیشه است و میوه هم بر نخیل!
یک کارگر پاکبان شهرداری تهران که می گوید خانه ام پایین تر از میدان شوش است، خانه که نه، دو اتاق استیجاری در ساختمانی در آستانه ریزش و خرابی، از حسرت سرشار فرزندانش می گوید؛ فرزندانی که امسال نمی توانند طعمِ شیرین و گسِ توت فرنگی یا تردی گیلاس را تجربه کنند؛ فرزندانی که لب تاب و تبلت و نوت بوک ندارند و با گوشی قراضه و نیمدارِ پدر، درس ها را مرور می کنند و برای امتحاناتِ آخر سال آماده می شوند!
چه شد که میوه ها هم لاکچری شدند؟!
واقعاً روزگار غریبی است؛ روزگار بسیار غریبی که حتی میوه های فصل هم لاکچری شده است؛ در دهه 60 شمسی، در سال های اوج برابری که شعارِ مرگ بر نابرابری و تضاد طبقاتی در زندگی مردم عادی به خوبی نمود داشت، بخش زیادی از مردم، کنار هم و تقریباً در یک سطح زندگی می کردند؛ عرض و طول جغرافیای محل سکونت، سطح طبقاتی آدم ها را مشخص نمی کرد؛ همه مردم مثل هم سفره می چیدند؛ در هفته چند بار گوشت و مرغ و پلوی دم کرده می خوردند؛ همه عصرهای تابستان، میوه های آبدار فصل نصیب همگان بود که می نشستند و با خوردن میوه های نوبرانه، بار گرما و عطش را سبک می کردند؛ در دهه های بعدتر اما به تدریج با افزایش ضریب جینی و افزوده شدن بر حجم نابرابری (همان نابرابری ها که شعار مرگ بر آن ها بسیار سر داده شده بود و قرار بود کاملاً محو شوند و به دیار نیستی بشتابند) خیلی چیزها از زندگی خیلی ها حذف شد؛ سال به سال و دهه به دهه، بر آمار سوژه های حذف افزوده شد؛ ابتدا شهر، به شمال و جنوب تقسیم شد؛ بعدتر شد، شمال و جنوب و حاشیه ها؛ کارگران و مزدبگیرانِ کم درآمد، ابتدا از شمال به جنوب رانده شدند و بعدتر از جنوب به حاشیه ها؛ در گامی موازی، اقلام خوراکی همگی به نوبت، تبدیل به اقلام لاکچری شدند و از سفره ها بیرون رفتند؛ گوشت قرمز، مرغ و تخم مرغ، برنج باکیفیت وطنی و در این چند سال اخیر، میوه ها؛ حتی میوه های فصل یا به اصطلاح نوبرانه ها دیگر جزو سبد خرید کارگران نیستند؛ نه تنها در تهران که در شهرستان ها هم هزینه خرید یک سبد میوه باکیفیت فصل از درآمد یک هفته یک کارگر بیشتر است!
براساس مشاهدات میدانی از برخی از خرده فروشی های سطح شهر تهران (البته نه میوه فروشی های لوکس شمال شهر)، قیمت هرکیلو گیلاس 135 هزارتومان، گوجه سبز 90 هزار تومان، توت فرنگی 55هزار تومان، زردآلو 50 هزار تومان، توت سفید 20 هزارتومان، هلو 39 هزار تومان، ملون 7900 تومان و شاه پسند8900 تومان است.
خب فرض کنیم، یک خانواده کارگری حداقل بگیر که با هزار زور و زحمت، ماهی فقط 4 میلیون تومان حقوق دارد و نزدیک به 1.5 میلیون تومان آن را پای اجاره خانه می پردازد (البته نه یک خانه شایسته و جادار در یک محله خوب، بلکه یک آپارتمان کوچک 50 متری در منطقه ها جنوب شهر یا حتی حاشیه ها)، دو فرزند دارد و می خواهد برای خانواده یک سبد میوه های فصل یا نوبرانه بخرد؛ یک سبد شش کیلویی، شاملِ دو کیلو گیلاس، دو کیلو توت فرنگی، یک کیلو گوجه سبز و یک کیلو زردآلو، دقیقاً می شود 520 هزار تومان! این کارگر که وقتی کرایه خانه را می پردازد، فقط 2.5 میلیون تومان برای خرج ماهانه در جیب دارد، باید بیش از 500 هزار تومانِ این 2.5 میلیون تومان را فقط پای یک سبد میوه نوبرانه بپردازد؛ حتی اگر این خرید هفتگی نبوده و فقط ماهانه باشد، یعنی این کارگر فقط ماهی یکبار سبد میوه های تابستانی بخرد (در کل تابستان، دو یا سه بار) بازهم بودجه اش کفاف نمی دهد؛ 500 هزار تومان فقط برای یک سبد میوه؟! پس باقی هزینه ها شامل نان و برنج و مواد پروتئینی، هزینه های آموزش فرزندان و درمان خانواده و هزینه های سربه فلک کشیده تاکسی و مترو چه می شود؟!
شش کیلو میوه نوبرانه برای یک خانواده میانه چهارنفره، حدود 500 هزار تومان هزینه دارد و تردیدی نیست که یک کارگر حداقل بگیر که ماهی 4 میلیون تومان درآمد دارد، عطای طعم شیرین و آبدار و بوی خوش و دلنواز میوه های نوبرانه را به لقای همان 500 هزار تومان می بخشد و از خیرِ این خرید لاکچری به ناچار می گذرد!
آیا فقط کارگران تهرانی نمی توانند میوه فصل بخرند؟!
ناتوانی در خرید میوه ها و سبزیجاتِ باکیفیت و تازه، فقط مختص کارگرانِ مرکز نشین و هزینه های سنگین زندگی در تهران نیست. کارگران شهرستانی هم که در بافت ارزان تری زندگی می کنند، به دلیل مختصات شغلی ناجورتری که دارند و تاخیرهای مکرر در پرداخت دستمزدها، با همین مشکل روبرو هستند؛ برای نمونه، یک کارگر شهرداری کوت عبدالله در استان خوزستان که بعد از مدت ها انتظار، پیمانکار فقط 4 میلیون تومان به نامِ علی الحسابِ سه ماه مزد معوق و عیدی و سنواتِ پرداخت نشده، به حسابش واریز کرده، همین مسائل را دارد؛ او هم فرزندانش آکنده از حسرت هستند:
اوضاع غریبی است؛ خانه مناسب و جادار و اتوموبیل شخصی (حتی پراید ساده) لاکچری؛ سفر به شمال و نشستن کنار ساحل دریا، لاکچری؛ داشتن تجهیزات باکیفیت برای آموزش مجازی مثل تبلت و گوشی هوشمند، لاکچری؛ گوشت و مرغ، لاکچری؛ حتی میوه های فصل هم لاکچری؛ اینهمه حسرتِ تلنبار شده برای فرزندان کارگران؛ به راستی مقصر کیست.
منبع: اقتصادنیوز