خداحافظ پدر، خداحافظ سالار، برسان سلام ما را...
به گزارش فیس راز، خبرنگاران - ایمان عبدلی: محمدعلی کشاورز درگذشت. او در سالِ پرهراس، سینمای ایران را فقیرتر کرد. پرونده ای مختصر درباره بازی های ماندگارش را اینجا عرضه کردیم.
او با فیلم سازان نامداری، چون فرّخ غفّاری، ابراهیم گلستان، والریو زورلینی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، نادر ابراهیمی، علی حاتمی، داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی همکاری نموده بود و با بازیگرانی غیرایرانی، چون آنتونی کوئین و ماکس فون سیدو همبازی شده بود.
از کشاورز آثاربرجسته بسیاری به جا مانده است. از این آثار می توان به سربداران، دایی جان ناپلئون، سلطان و شبان، خشت و آیینه، تهران روزگار نو، دلشدگان، مادر، ناصرالدین شاه آکتور سینما، پدر سالار و صادق نموده اشاره نمود.
پدر سالار - در نقش اسدالله
شاید ماندگارترین نقشش، نماد و تمثال اقتدار از دست رفته پدر (حاکم) در جامعه ایرانی، تصویری از فروپاشی و استیصال ناباور یک شمایل در گذار از سنت به مدرنیته، تمام بدنش در خدمت نقش بود و هر سه شنبه اوایل شب، کل ایران منتطر هر کنش او بودند. چه مردمی که منقتم او نشدند در مقابل عروس متجددش، این قیام علیه تجدد تنها به مدد نقش آفرینی بی مانندش در قامت اسدالله ممکن شده بود.
دایی جان ناپلئون - در نقش دایی جان سرهنگ
او برادر دایی جان ناپلئون و مردی بسیار ترسو است که در واقع سرهنگ هم نیست! وی یاور (سرگرد) ارتش است ولی در یک مهمانی به حکم ضمنی دایی جان که او را داداش سرهنگ صدا کرد همه به مرور عادت کردند او را آقای سرهنگ بنامند. مردِ اهل صلح و مدارا، نقطه مقابل خودِ دائی جان، کشاورز در سریال ماندگار تقوایی، کار خودش را می نماید و نشان می دهد که به اندازه بودن در ارائه یک نقش چه معنایی دارد.
سربداران - در نقش خواجه قشیری
ریسک سریال تاریخی بازی کردن را در هم کارنامه اش گنجاند، زیر گریم سنگین، خودنمایی کردن کار سختی بود، آن هم در سریالی که در دوران سخت، نمایش داده می شد و ذهنیت ها ایدئولوژی زده بود، کار را، اما در آورد و بعدتر در وصف تجربه اش از همنشینی با سوسن تسلیمی و علی نصیریان در این سریال به نیکی یاد کرد.
خشت و آینه - در نقش دکتر
نقش کشاورز در فیلم ابراهیم گلستان البته کوتاه بود، اما او همان یک سکانس را هم با زبان بدنش در اوج اجرا کرد. شکم ورقلمبیده، سر و وضع شق و رق و آن وجاهت مورد احتیاج یک پزشک، بازی با بدن و چشم ها در همان یک سکانس نشان داد که چگونه می گردد یک نقش کوتاه را ماندگار کرد.
مادر -
در نقش محمدابراهیم
نقشی که در ابتدا قرار بود، عزت انتطامی آن را به عهده بگیرد، اما در نهایت به کشاورز رسید، شعبده بازی کشاورز در اجرای نقشی که اقتدار و حسرت و زورگویی را تومان داشت، فعال ترین میمیک دوران بازیِ کشاورز در نقش محمد ابراهیم، تک تک آن دیالوگ های آهنگین که در دهانش می چرخید، وای از خانه که علاوه بر مادر، دیگر محمد ابراهیم هم ندارد.
هزاردستان - در نقش شعبان بی مخ
ترکیب شناعت و روحیه کاسب کارانه و مملو از کثافت شعبان استخونی در صورت گریم پذیری که تحمل تماشایش از حافظه استبدادزده ما خارج بود، آن صدای عمدا دفرمه شده، آن راه رفتن های حرص درآور، آن خونسردی یک آشوب گر اجاره ای بالفطره که در گذار تاریخ دائم احضار شده و می گردد، چه کسی شعبان بی مخ را فراموش می نماید؟ تقریبا هیچ کس.
منبع: برترین ها